زهرازهرا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

روشنی خونه ما زهرا خانوم

روزهای خوب با تو بودن

زهرا جونم سلام میخوام از کارایی که می کنی بنویسم نفس مامان شما روز به روز داری کارهایی انجام می دی که منو بابا هادی رو به وجد میاری. جدیدا به به ،بوبو، ده ده ،مه مه می گی ،البته سر کیف باشی اواز می خونی ودلت می خواد مامان کنارت بشینه حتی اگه حرف هم نزنه باهات. دیگه اینکه کل سالن رو دور می زنی اما با غلت زدن ،هفته گذشته اولین دسته گل رو به اب دادی وگلدون مامی رو شکوندی، البته فدای سرت. با روروکت هم دنده عقب میری. فقط زورت به فرش نمی رسه روی فرش حرکت کنی و عقبکی میری اما روی سرامیکی کلی ارتیست بازی در میاری. توپت رو هم دوست داری کتاب هم می خونی البته بیشتر می خوری. وقتی برات شعر می خونم خیلی توجه می کنی .کتابهای هوش هم برات گرفتیم ...
23 ارديبهشت 1392

من هم یک مادرم

مادرم ای بهتر از فصل بهار مادرم روشن تر از هر چشمه سار مادرم ای عطر ناب زندگی مادرم ای شعله ی بخشندگی مادرم ای حوری هفت آسمان مادرم ای نام خوب و جاودان مادرم ای حس خوب عاشقی مادرم خوشتر ز عطر رازقی مادرم ای مایه ی آرامشم مادرم ای واژه ی آسایشم مادرم ای جاودان در قلب من مادرم ای صاحب این جسم و تن مادرم می خواهمت تا فصل دور مادرم پاینده باشی پر غرور مادرم روزت مبارک ناز من مادرم تنها تویی آواز من من وزهرای کوچکم این شعر رو تقدیم می کنیم به مامانی(مامان خودم)و مامان جون(مامان بابا هادی) کودکم در اغوش و با لمس وجود نازنینش سجده شکر به جا می اورم به خاطر این مقام والایی که  نصیبم شد.   ...
11 ارديبهشت 1392

مرواریدای دخترم

دخترکم خیلی وقته می خوام برات بنویسم از اون مرواریدی که تو خوردنی تر کرده از اون مرواریدی که 20 فروردین جوونه زد و مامان جون تنبلت نه آش دندونی برات گذاشت نه وبلاگت رو به روز کرد ببخشید مادری این روزا همش درگیر تو اییم خودت می دونی و مامان رو درک می کنی مامان جونم شما خیلی نازی و خانمی امروز متوجه دومین جووونه شدم و خواستم گازت بگیرم با تصور این  که می خندی با دندونای خشکلت عاشقتمممممممممممممممممم عکس در ادامه مطلب این منم با دوتا دندون اما نمی زارم کسی ازم عکس بندازه شما باید خیلی دقت کنید تا دندونای منو ببینید ...
9 ارديبهشت 1392
1